یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی لاجرم چون دشمنی صعب روی نمود همه پشت بدادندچـو دارنـد گـنـج از سـپـاهی دریغدریـغ آیـ…
یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی لاجرم چون دشمنی صعب روی نمود همه پشت بدادند | |
چـو دارنـد گـنـج از سـپـاهی دریغ | دریـغ آیـدش دسـت بــردن بــتــیـغ |
یکی از آنانکه عذر کردند با منش دوستی بود ملامتش کردم و گفتم دونست و ناسپاس و سفله و حق ناشناس که باندک تغییر حال از مخدوم قدیم برگردد و حقوق نعمت سالیان درنوردد. | |
گفت: ار بکرم معذور داری شاید، که اسبم در این واقعه بی جو بود و نمد زین بگرو، و سلطان که بزر با سپاهی بخیلی کند با او بجان جوانمردی نتوان کرد | |
زر بده مرد سپاهی را تا سر بنهد | وگرش زر ندهی سر بنهد در عالم |
اذا شـبـع الـکـمی یصـول بـطـشـا | و خـاوی الـبـطـن بـیطـش بـالـفـرار |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج