فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 4 مرداد 1403

حکایت (١٣)

یکی از ملوک را شنیدم که شبی در عشرت روز کرده بود و در پایان مستی همی گفت:ما را بجهان خوشتر از این یکدم نیستکز نیک و بـد اندیشه، و از کس غم نیستدرویشی …

یکی از ملوک را شنیدم که شبی در عشرت روز کرده بود و در پایان مستی همی گفت:
ما را بجهان خوشتر از این یکدم نیستکز نیک و بـد اندیشه، و از کس غم نیست
درویشی برهنه، بسرما، برون در خفته بود و گفت
ای آنـکـه بـاقـبـال تـو در عـالـم نـیسـتگیرم که غـمت نیسـت غـم ما هم نیسـت
ملک را خوش آمد، صره ای هزار دینار از روزن برون داشت و گفت: دامن بدار ای درویش، گفت: دامن از کجا آرم که جامه ندارم ملک را بر ضعف حال او رقت زیادت شد و خلعتی بر آن مزید کرد و پیش او فرستاد درویش آن نقد را باندک زمان بخورد و پریشان کرد و بازآمد
قـــرار در کـــف آزادگــان نــگــیــرد مــالنـه صـبـر در دل عـاشـق نـه آب در غـربــال
در حالتیکه ملک را پروای او نبود حال بگفتند بهم برآمد و روی از او درهم کشید، و از اینجا گفته اند اصحاب فطنت و خبرت که از حدت و سورت پادشاهان بر عذر باید بود که غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام عوام نکند
حـــرامــش بـــود نــعــمــت پـــادشـــاهکـــه هــنــگـــام فـــرصـــت نـــدارد نــگـــاه
مـجــال سـخــن تــا نـبــیـنـی ز پــیـشبــه بــیـهـوده گـفــتــن مـبــر قـدر خــویـش
گفت: این گدای شوخ مبذر را که چندان نعمت بچندین مدت برانداخت برانید که خزانه بیت المال لقمه مساکینست نه طعمه اخوان الشیاطین
ابـلهی کو روز روشن شمع کافوری نهدزود بینی کش بشب روغن نباشد در چراغ
یکی از وزرای ناصح گفت: ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسانرا وجه کفاف بتفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند اما آنچه فرمودی از زجر و منع مناسب سیرت ارباب همت نیست یکی را بلطف امیدوار کردن و باز بنومیدی خسته گردانیدن
بــروی خـود در طـمـاع بــاز نـتــوان کـردچـو بــاز شـد بــدرشـتـی فـراز نـتـوان کـرد
کـس نـبــیـنـد کـه تــشــنـگـان حــجــازبــــــر لـــــب آب شـــــور گـــــرد آیـــــنـــــد
هـر کـجــا چــشـمـه ای بــود شـیـریـنمـــــردم و مــــرغ و مــــور گـــــرد آیــــنــــد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج