فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 29 فروردین 1404

پایگاه خبری شاعر

حکایت طبیب و کرد

شـبـی کردی از درد پـهلو نخـفـتطـبــیـبـی در آن نـاحـیـت بــود و گـفـتاز این دست کو برگ رز می خوردعــجــب دارم ار شــب بــه پــایـان بــردکـه در سـیـنـ…

شـبـی کردی از درد پـهلو نخـفـت طـبــیـبـی در آن نـاحـیـت بــود و گـفـت
از این دست کو برگ رز می خورد عــجــب دارم ار شــب بــه پــایـان بــرد
کـه در سـیـنـه پــیـکـان تـیـر تـتـار بـــه از نــقـــل مــاکـــول نــاســـازگـــار
گر افتـد بـه یک لقمه در روده پـیچ هـمــه عــمــر نــادان بــرآیـد بــه هـیـچ
قضـا را طبـیب اندر آن شـب بـمرد چهل سال از این رفت و زنده ست کرد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج