یکی نیشکر داشت در طیفریچـپ و راست گردیده بـر مشتـریبـه صاحبـدلی گفت در کنج دهکه بستان و چون دست یابی بدهبگفت آن خردمند زیبـا سرشتجـوابـی کـه بـر دیده …
یکی نیشکر داشت در طیفری | چـپ و راست گردیده بـر مشتـری |
بـه صاحبـدلی گفت در کنج ده | که بستان و چون دست یابی بده |
بگفت آن خردمند زیبـا سرشت | جـوابـی کـه بـر دیده بـاید نبـشـت |
تـو را صـبـر بـر من نبـاشـد مگر | ولـیـکـن مـرا بــاشــد از نـیـشــکـر |
حـلـاوت نـدارد شـکـر در نـیـش | چـو بـاشـد تـقاضـای تـلخ از پـیش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج