میروم چون کودکی در دشت ِ رویا وُ خیال
اسب زیبایی سوارم دارد او کوپال وُ یال
می سپارم دشتهای زندگی را پشت ِ سر
پنجه در پا مینهم سیمرغ هارا همچوزال
پرسه در پس کوچه هادر کنج پستوهای شب
میزنم ، شاید بیابم کودکی را بی زوال
پرس پرسان میروم آخر کجا گم کرده ام
کودکی هارا چوسوزن بین کاه ِ یک جوال
در حکومت های طاغوتی که حاکم شاه بود
بود قیمت ها به شاهی گاه گاهی هم ریال
شاهی از دکان برفته آمده جایش دلار
سکه ی زر شد امامی کنج ِ گنجه زیر ِ شال
تا جیرینگ های امامی را زِجیبت نشنوی
مردمی ها کی رسد دراین هیاهو تا کمال
باید آید در میان ِ جیب ِ تو تا بشنود
قیمت آن کودکی هارا که گشته پایمال
قیمت نقش خیالی را که زد در ذهن ِ تو
بره ها را میگرفت از گرگ وُ روباه وُ شغال
کودکی ها با قِران وشاهی وُ دیناررفت
شد دلارحکْ روی ِ لب ها خنده ها امر ِ محال
سالهارفت وُ نخندیدیم یک لب از خوشی
مانده در پشت ِ سیاهی حال ها در قرن ِ حال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حورالعین اوجاقی یازده دی ماه نود و پنج
شاعر حورالعین اوجاقی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو