بنام آنکه مرا نام داد
شهر کوردلان
ــــــــــــــــــــــــ
دراین سکوت مه گرفته دل در آشوب است
حدیث این دل من رمز ِآتش وُچوب است
میان مزرع دل مرده نیست زیبایی
صدای زشت ِ کلاغان دراین زمان خوب است
چوکرده رخت سیه دختر بهار به تن
سفیدی کفن انگار رنگ ِ مرغوب است
تراوش قلمم را سفیدی کاغذ
ز روی خویش برانده که فصل سرکوب است
چوکرده دختر غم قلب عاشقان تسخیر
دل تمام جوانان ببین که منکوب است
صبوری دل مارا ندید آنکه نوشت
که صبر بی مَثَلی در جناب ایوب است
به شهر کوردلان ِزمان نظر چوکنی
بصیر تر زهمه دیدگان یعقوب است
بیا که پرتره ی عشق زیر گل رفته
چرا که تاب ِ غم نکرد وُبسکه محجوب است
چگونه من بتوانم به تو کنم ثابت
که ولله این ره تو پر ز رنج وُمعیوب است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سی ام مرداد نود و شش حورالعین اوجاقی
شهر کوردلان
ــــــــــــــــــــــــ
دراین سکوت مه گرفته دل در آشوب است
حدیث این دل من رمز ِآتش وُچوب است
میان مزرع دل مرده نیست زیبایی
صدای زشت ِ کلاغان دراین زمان خوب است
چوکرده رخت سیه دختر بهار به تن
سفیدی کفن انگار رنگ ِ مرغوب است
تراوش قلمم را سفیدی کاغذ
ز روی خویش برانده که فصل سرکوب است
چوکرده دختر غم قلب عاشقان تسخیر
دل تمام جوانان ببین که منکوب است
صبوری دل مارا ندید آنکه نوشت
که صبر بی مَثَلی در جناب ایوب است
به شهر کوردلان ِزمان نظر چوکنی
بصیر تر زهمه دیدگان یعقوب است
بیا که پرتره ی عشق زیر گل رفته
چرا که تاب ِ غم نکرد وُبسکه محجوب است
چگونه من بتوانم به تو کنم ثابت
که ولله این ره تو پر ز رنج وُمعیوب است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سی ام مرداد نود و شش حورالعین اوجاقی
شاعر حورالعین اوجاقی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو