حمید یادگاری
حمید یادگاری هستم سی و شش ساله ساکن همدان متاهل ودارای یک دختر .حح
شغلم کارگر ساختمانی .واز سال هفتاد شروع به نوشتن کردم
ببخشید شعر کوتاه انتخاب کردم چون بیشترشعرا م چند صفحه ای هستن
1
روی دوچشمم نفسی تازه کن.
سوزدلم را توپراوازه کن .
ای همه جا روی توخورشیدسبز.
ای مه من باده رنگینتر.
گرتوبیایی دلم ارام شود.
گردشی ازعشق نثارم شود.
روی توبینم چوملایک شوم.
خرقه دریده دل وجان مست شوم.
پادشهم منکه غلام توام .
بوسه زنان مست نگاه توام.
بازعنایت بنما بردلم.
دست دلم گیر که دیوانه ام.
2
بیاتادلم غرق معناشود
تمام شبام اسمانی شود
بیاازحضورت به دریارسم
توساقی ومن اهل میناشوم
بیاخرقه پوشم چودریای سرخ
بدنبال چشمت تماشاشوم
بیاتابهاری شود روح وجان
بدون تن وروح غرق دریاشوم
سکوت است تمام تماشای دل
بیاتاسکوتم هویداشود
توچون ساقی اخرجنتی
منم غرق مستی وتوساغری
بیااخرین نور ای روح من
زمین وزمان محو معناشوم
3
برسرای تربتت گریان شوم بی خودزخود
خون بگریم تاکنی ماراشفاعت ساقیا
سرزمین عاشقان درمحفل توجان گرفت
منکه بی جان در سرایت جان ببازم ساقیا
توعلمدارحسینی من غلام خاک تو
عاشقی گریان منم کن شفاعت ساقیا
این چنین شاهی جهان هرگزندیده یکنظر
یکنظرخواهم ببینم روی ماهت ساقیا
توقمربودی بنی هاشم ستاره گرد تو
توعلمدارشهی منهم غلامت ساقیا
توطبیبی درد من یکباردواکن ساقیا
پیش عشقت مجرمم دردم دواکن ساقیا
گررسم برکربلایت خویش رابرخاک زنم
تاتوانم حس کنم بوی طنینت ساقیا
4
دراتش است قلبم بی خود زخود فراری
دردیدگانم اشکی بردل نشسته اهی
ازروزگارنامرد جززجربرنیامد
منهم زجربردم هدیه زاین جوانی
دیگرنمانده شوقی درایستگاه دنیا
منهم مسافری بد در روزگارحسنم