فاطمه اکرمی
حس من پاکی
حس من بی باکی
حس من چون گل
حس من عاشق هستی
سرمستی
حس من چه نیازی
به محبت به مهری
حس من تونازی
نری به بازی میبازی
حس من غریب نوازی
حالا دیگربی نیازی
حس من تنهایی
حس من قشنگی
همیشگی یه رنگی
حس من خدایی
حس من بی ریا
باعشق باوفا
حس من پراحساس
بادل نه زبانی حساس
باقلبم پاک پاک
حسم
پرمهربانی شادی خوش باوری
دلدادگی به زلالی باران
بهردوستان
هم صفا بود هم یادخوب
حس من ظاهرنه
ازدرون قلبم
تانمایان نماید انسانیت
واقعا به تمامی محبت
حس من یاری با بی ریایی
زقشنگی چوشقایق
حس من نه بدی
کم نظیر
احساس دنیا بین
حالا حسم تنهایی
کشتن حسم رابا بی مهری
کشتن حسم را با بی باکی
نامردی ناروایی سردی
ناروزدن برپاکی
حس من بی احساس
بی رمق پرنگاه
پر سوال از دل
که چه کردن با دل
حس من گاه ناباوری
بی اعتمادی
ولی همچنان محبتها پنهانی
پراز مهر اما ارام
دردرون قلبم
همچنان میکند خودنمایی
که هستم من حسم
گاه گاه بی رمق
ناله ی سرمی دهد
که چرا میکشن اسان
دل را این سان
دل من حس من باورمن
که چه ناروها می زنن بردل من
چه بگویم احساس
دل من چه جوابی دارد
برحسم
حس من پاک پاک
پرمهر تنها ارام خسته
به خدا پیوسته
همچنانکه زنده
پر احساس هم حس
بی صدا برحسم
حسادت می ورزم
که په زیبا حس
که به دل بنشسته
ازقشنگی حس
تاکه هستم حسم
************اکرمی**دلنگار**********
سلام بر همه بزرگواران
عزیزان این نوشته فقط دلنوشته س اگر به نام سپید نوشتم چون روان وارامش سپید همین
ممنونم که همراهی میفرماید تا دلگرم باشم ممنون مقدمتان گلباران
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران