روز و شب در پی اویم و خرم بدنامی
بخدا وصل تا باشد،خود نیک فرجامی
یک طرف مسجد و آن دورترم میکده است
هر کدام پا بگذاری!،شود اسلامی!
دین و آیین من از روز ازل چشم تو بود
چشم تو بر همه آیین زند ابهامی
همه دزدان باید از او بیاموزند درس
دل و ایمان مرا دزدید، به آرامی
قصه ی عشق تو دیریست که با شاعرهاست
در فراق چشمت، زاهد گشته “جامی”
هرکه از راه رسید بر غزلم زد طعنه
حال این پیر خرابات نفهمد خامی
حسین تخمکار
بخدا وصل تا باشد،خود نیک فرجامی
یک طرف مسجد و آن دورترم میکده است
هر کدام پا بگذاری!،شود اسلامی!
دین و آیین من از روز ازل چشم تو بود
چشم تو بر همه آیین زند ابهامی
همه دزدان باید از او بیاموزند درس
دل و ایمان مرا دزدید، به آرامی
قصه ی عشق تو دیریست که با شاعرهاست
در فراق چشمت، زاهد گشته “جامی”
هرکه از راه رسید بر غزلم زد طعنه
حال این پیر خرابات نفهمد خامی
حسین تخمکار
شاعر حسین تخمکار
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو