تومصداق گل عشقی ، تورا آسان نمیبازم
بغیر از چشم شهلایت ، دگر با کس نمیسازم
تورا آسان نیاوردم ، درون قلب بیمارم
تو هستی عشق دیرینم ، توهستی محرم رازم
تویی احساس بودن را ، به دستانم عطاکردی
تویی شور و نشاط من ، توهستی شعروآوازم
تراود میکند از تو ، هوای خوشگوار عشق
ملایک سجده میباید ، بر این طرار طنازم
میان سینه میسوزد ، غم هجروفراق تو
مثال آتش نمرود ، که میسوزی و میسازم
خدای عشق و احساسم ، ستایش برتولایق شد
برای قصه ی عشقم ، تویی فرمان آغازم
صدای خوشنوای تو ، مثال صوت داوودی
به رقص آرد شقایق را ، به وقت شوق پروازم
تورا میخوانم و دانم ، چونان فرهاد از هجرات
بزیر سلطه ی حکم ات ، دل خونین خود بازم
فدای چشم شهلایت ، دل آشفته ی من باد
من از دارایی دنیا ، به چشمان تو می نازم
صفا دارد اگر بوسم ، میان جمع رخ ماه ات
دراین شبها که میباشد ، خیال تو سراندازم
نمی آید چنین درری ، به دستان “غریب “من
نیابم چون تو مه رویی ، زکرمان تابه شیرازم
حسین اسکندری “غریب “
شاعر حسین اسکندری”غریب”
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو