حسِ غرور و پایداری و امیدُ/ امید طهماسبی
بچه های سنگ ( روز قدس )
حسِ غرور و پایداری و امیدُ
توی نگاشون بچه های جنگ دارن
با دست خالی صف کشیدن رو به دشمن
جای تفنگ تو دستهاشون سنگ دارن
گوشِ جهان کَر میشه با شب ناله هاشون
طاقت نمیاره نگاهی تو نگاشون
جون بر کفن تو این نبرد نا برابر
دست خدا تنهاترین پشت و پناشون
ترسی ندارن از مصیبتهای طوفان
وقتیکه ناخدای کشتی نوح باشه
سنگر به سنگر،خط به خط رد میشن آسون
حتی اگه دیوارِ حایل کوه باشه
اون بچه ای که توی دستاش سنگ داره
خیلی دل پُر خونی از این جنگ داره
می دونه با دشمن نمی شه دوستی کرد
می دونه این دشمن فقط نیرنگ داره
معنای آزادی براش اصل نیازه
راهی نداره جز دفاع و انتفاضه
پا پس نمی کشه که حقش رو بگیره
تا یک جهان بی گاز اشک آور بسازه
من راوی آلاله های غرقِ خونم
من یادگارِ هشت سال عشق و جنونم
پشتِ منه یک ملت زخمیِ از جنگ
این قصه رو تا واقعیت می رسونم
ای خسته از آوارگی ، ای خسته از درد
تا روز آزادی بیا هم مشت من باش
طاغوت وحشت داره از فریادهامون
ای همصدا تو این ترانه پشت من باش
امید طهماسبی