عباس خوش عمل کاشانی
حسن جان!بوی سیبت را بنـــازم
کلیــــد تـــــــوی جیبت را بنــازم
فـــــراز قلّه ی قافی چو سیمرغ
بیا پائین کـــــــه شیبت را بنازم
***
تو با شیب ملایــــــم می توانی
گــــــرانی را کنی تحمیل بر ما
کلیــــدت توی قفل در شکسته
حوالت کن کلنــگ و بیل برما
***
توآن مردی که باتدبیر و امّید
زدی خط دفتر مشــــق علایق
عطا کردی ز بیت المال خالی
خلایق را هرآنچه بـــود لایق
***
قویدستی به زیر پات له کن
مـــخ گندیده ی رایانه ها را
زبس خوردیم نک مشرف به موتیم
در آراز حلق مایارانه ها را
***
تـو ای دارای شمّ اقتصادی
بیا بنشین دودوتا چارتا کن
برای دوره ی آینده ی خود
شکار مغزوهم انگیز ماکن
***
خوش آن دولت که مستعجل نباشد
چو شاعرها اسیر دل نباشد
گرانی با تورّم چون که رو کرد
چو آهوبرّه پا درگل نباشد.