پرستش مددی
حرفم را باور کن
شکفتن شقایق نزدیک است
ما این تغابن را
در کمال قساوت از تهاجم بادهای خزانی می گیریم
نازنینم..
اندوهت پایان می گیرد
دیگر با من از صلابت خشک یقین سخن نگو
نمی دانی تاریک ترین اوقات همیشه هنگام طلوع ستاره هاست ؟
حضور ستاره ها را باور نداری ؟
حرفم را باور کن ….
همیشه دردی هست که در دل انسان می ماند
و رازی که ناگفته …
گمان نبر که درد خود را برای شب گیسوان تو آواز کنم….
دست هایم را بگیر
با چشمان تو
تا ظهور دنیای سبزمان بیعت می کنم
حرفم را باور کن…..
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران