داستان از چه قرار است ،خدا می داند
هیس!حلقوم بریده است، دعا می خواند
هیس!حلقوم بریده است، دعا می خواند
زیر پای تو زمین تشنه ی خون شهداست
جسم، بی سر آرمیده است، خدا می داند
قامتت همچو یل کرب و بلا بود جوان
قامتت را که خمیده است، خدا می داند
دامن دختر احساس سر بابا بود
سر او را که بریده است، خدا می داند
ناله های شب و روز ،ماتم اهل خانه
خواهر تو چه کشیده است، خدا می داند
بسم رب الشهدا ذکر دل محسن بود
قلب در سینه تپیده است ،خدا می داند
حال آن لحظه عجیب است به لبخند تو
شهد شیرین نگاه تو چشیده است، خدا می داند
سر سجاده اجابت شده بی سر محسن
نفس حق که دمیده است ،خدا می داند
همه اخبار در این شهر شهادت می گفت
خبر از غیب رسیده است، خدا می داند
چشمهای تو غزل های مرا زیبا بود
شعر دلدادگیت را که شنیده است، خدا می داند…
#حامد_متقی
شاعر حامد متقی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو