اله یار خادمیان
حال خودم ، حال خودم نیست
هوش و نفس و زندگی ام مالِ خودم نیست
قلب است ،ولی قسمت و اقبالِ خودم نیست
با لحظه نگاهی همه را ثبتِ تو کردم
جنجال ،به پا کردم و جنجالِ خودم نیست
اعجاز اگر می شود از دولتِ عشق است
پر واز اگر می کنم از بالِ خودم نیست
شعرم شده بی قا فیه و مبهم و بی وزن
حا لا چه کنم ،حالِ خودم حالِ خودم نیست
روزی که تو پیدا شدی از گم شدگانم
این سایه ی من نیست که دنبالِ خودم نیست
پیرم نشما رید که این چهره ی پُر چین
حادث شده ی روز و مه و سالِ خودم نیست
این منحنیِ پُشتم و این پای شکسته
حمّالِ تو بودست که حمّالِ خودم نیست
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران