جابر ترمک
از روی نی نوای تو شد سوره ای غریب
افتاد در گلوی تو دلشوره ای غریب
سهم خدا شدی که تو را مژده داده بود
آن شب که خنده می زدی از کوره ای غریب
یک کاروان مسیر زمان را ادامه داد
پشت سرت به قامت یک دوره ای غریب
از دشت سرخ خون سیاوش دمیده است
در ساحت سلاله ی مستوره ای غریب
من زینبم پیمبر یک آسمان شعور
حلا بخوان برای دلم سوره ای غریب
جابر ترمک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران