فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 24 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

حالات خرابه شام

حبیب رضایی رازلیقی

[حالات خرابه شام]

باغم اُلفت دارد این ، عاشقِ مُبتلا بــشب
مثالِ نی شکسته ها ، همی کند نوا بشب

غروب کردچو آفتاب ، ستاره هاشودعیان
که اخترانِ آسمان ، شوند همصدا بشب

کبوترانِ شب ببین ، که سردهندسرودغم
جفایِ روزگار را ، کنند بــرملا بـــشب

ندایِ العفو العفوِ ، زاهدانِ شبانـــه را
فتاده اندبرآستان ، به سجده بی ریا بشب

چشم براهِ دلبری ، سفرکرده به راه دور
بریزدعاشق اشک خود ، بگونه درخفابشب

خبر بگیرازاین غریب ، به غربتِ خرابه ها
بسر رسیده عُمرِ او ، نیامدش بابا بشب

یتیمی و اسیری و ، گرسنگی و تشنگی
شکایتش کجا برد؟ ، نبوده آشنـا به شب

به دیوارِ خرابه ها ، تکیه کند بوقتِ خواب
اشک به رویِ گونه اش ، شده شبنمابشب

نسیم،زلف پریوشش ، بخواب شانه میـزند
نیست اسیرِخواب ناز، همی کند دعابشب

ببین مریدِعشق را، رسد بکامِ عشقِ خود
ویرانه را فرا گرفت، طنینِ ربّنـــا بشب

آن سرخونینُ بدید ، روان نموده اشک خود
به مقدمش هدیه کند ، گوهرِ پربها بشب

گفت به تاریکیِ شب ، خوش آمدی بمنزلم
خرابه نورانی شده، توداده ای صفا بشب

جراحتِ زخمِ لبت ، به زخمِ دل دوا کــنم
صدایِ عشقِ منو تو ، که میکند نوا بشب

مصیبتش حزین بوَد، فقط کنم اشاره ای
فتادسربه یک طرف، خرابه شدعزا بشب

[حبیب]پابرهنه است ، به موقعِ شهادتت
به پینهٔ پاهات بی بی،نموده اقتـدا بـشب

حبیب رضایی رازلیقی

بپایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران