جواد كنگراني فراهاني
جواد كنگراني فراهاني متولد بهمن ماه ١٣٦٥ در شهرستان آشتيان . هم اكنون ساكن اراك و مدرس دانشگاه آزاد اسلامي در رشته مهندسي الكترونيك بوده
و با توجه به مطالعات و تحصيلات غير آكادميك و علاقه شخصي حدود ده سال است كه شعر می گویند و يكبار نيز رتبه اول كشوري در بخش دانشجويي را تيز كسب کرده اند اشعارایشان بيشتر در غالب غزل و دوبيتي است.
1
پاییز بهاریست که عاشق شده باشد*
خوابیست که لبریز حقایق شده باشد
تنها شد و دُردانهترین خلق جهان شد
تا همدم و همصحبت خالق شده باشد
این برگ، شناور شده در باد که شاید
چون عقربهها غرق دقایق شده باشد
آن تیرگی لکهی دلگیر نگاهش
ابریست که با گریه موافق شده باشد
طوفان شود آرامترین نقطهی دنیا
گرداب اگر عاشق قایق شده باشد
گُل کردن این شعر در این فصل طلایی
رویای دروغیست که صادق شده باشد
پاییز جهانیست پر از درد خوشآیند
پاییز بهاریست که عاشق شده باشد
2
دلربايي جان من نامهربانی میکنی/
شور شيرين داری و با ماجوانی میکنی/
مرغ حقّي و پر از حسرت نگاهت میکنم/
برلب ديواري و خوش نغمه خوانی میکنی/
تا بسوزانی دلم، این شیر در زنجیر را/
دم بدم در دشت ما آهو دوانی میکنی/
كاش ميگفتي مرا،وقتی قرار بوسه نیست/
ما مگر ديوانه ايم لبخند خود را ارغوانی میکنی/
مطمئن هستم برای کشتنم آماده اي/
پلک را تیر و ابرو را کمانی میکنی/
روز روشن موي خود بر شانه ميريزي چرا/
زلف خود را بر رخت با شب تبانی میکنی/
تا میایم با خيالت گريه آغازم چرا/
با خیالت ميرسي پادرمياني ميكني/
عاشقی جرم است و من محكوم اين قاضي شدم/
بس که هر شعر مرا در دفترت بايگاني ميكني…
3
پلکی زد و مقابل من، آسمان شکفت
باران گرفت چون گل رنگین کمان شکفت
از لحظه ای که جان به گرو پیش من گذاشت،
صد جلوه از هزار رخ عاشقان شکفت
پیش از طلوع سرزده اش، شعر آن نداشت
چیزی به نام شور غزل بعد از آن شکفت
تنها زبان مشترک ما سکوت بود،
روی لبم جوانه زد و نیمه جان شکفت
از پاره پاره های غرور شکسته ام،
یک قطره خون چکید و دلی بی نشان شکفت
ناگفته ای که جان نفس را گرفته بود،
در شوره زار راه گلو بی امان شکفت
او نیمه ی تمام وَ من نیمه ناتمام…
وقتی فراق ریشه زد و در خزان شکفت
با چشم های روشن اردیبهشتی اش،
در خوابهای گم شده ام ناگهان شکفت