فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

جواد طاهری – مرگ آرزوها

گویی روح با تنم بسیار غریب است
گاه در زمین گاه در آسمان اسیر است
جنبندگان گِل بی خبر در هرم عیش اند
زین تن چون بهر زندگانی سرد سرد است
آویخته اند از آسمان رویاها را به زنجیر
رهایی از درد ناکامی آیا جز به مرگ است
درمانده ام از آن خونخوار پری روی
که با یک نگاهش دل را دریده است
پایان نیست ستم را در زندان آسمانی
که آغاز هر رویا محنتی بر زمین است
گم گشت گوهر عقل در میراث پدران
وای بر این سلسله تاقیامت غرق فقراست
ناله مکن از سوز تازیانه ها ی غم
کین ضربه ها از دمفروبستن های قبل است
بانگ دوستی نادیده خدای می کشند
حال دشمنی بر دیده بندگان چه سهل است
راه بگشای نتوانم زیستن باجاهلان
اگر بر دوزخم گناهم کشتن جهل است
امید ترک تن بود تنها راه گریز
نتوان این رهایی که زندان دل است
سخت انتظاریست باور بر غایت عشق
بهشت آرزوها شاید که حقیقت است
روزگار چرکین کرده زخم قلب و روانم
لعنت به آنچه عاقبت در انتظار است

شاعر جواد طاهری

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو