جمیله سادات کراماتی
که دوستش دارم
اين بار هم از كاروان عشق جا ماندم
اين بار هم چون كشتي بي ناخدا ماندم
اين بار هم اين بار هم اين بار هم مولا
بردي مرا از خويش و من در خود رها ماندم
ميلي براي رفتن از اين شهر در من نيست
اين افتخارم بس كه در كوي رضا ماندم
عمريست گندم مي شوم نذر كبوترهات
عمريست اما از كبوترها جدا ماندم
پر مي كشيدم تا تو را نزديك تر شايد
اما در اين حسرت تمام سالها ماندم
هر چند بد بودم ولي از كودكي تا حال
همسايه ي در كوچه ي عشق شما ماندم
2
يك روز گفته بود كه ديوانه مي شود
مي سوزد و براي تو پروانه مي شود
یک روز گفته بود که آغوش گرم عشق
هر شب برای خستگی ام لانه می شود
گفتی که چشمهای تو (صد در صد) عاقبت
يك شب چراغ روشن این خانه می شود
مي بوسمت به خاطر اين روزهاي خوب
اين روزها كه لاجرم افسانه مي شود
در خلوت اتاق غزلها و گريه هام
مردي براي هق هق من شانه مي شود
بي تو هميشه روز و شبم گريه مي شود
لبخند هاي روي لبم گريه مي شود
3
که دوستش دارم
اين بار هم از كاروان عشق جا ماندم
اين بار هم چون كشتي بي ناخدا ماندم
اين بار هم اين بار هم اين بار هم مولا
بردي مرا از خويش و من در خود رها ماندم
ميلي براي رفتن از اين شهر در من نيست
اين افتخارم بس كه در كوي رضا ماندم
عمريست گندم مي شوم نذر كبوترهات
عمريست اما از كبوترها جدا ماندم
پر مي كشيدم تا تو را نزديك تر شايد
اما در اين حسرت تمام سالها ماندم
هر چند بد بودم ولي از كودكي تا حال
همسايه ي در كوچه ي عشق شما ماندم
يك روز گفته بود كه ديوانه مي شود
مي سوزد و براي تو پروانه مي شود
یک روز گفته بود که آغوش گرم عشق
هر شب برای خستگی ام لانه می شود
گفتی که چشمهای تو (صد در صد) عاقبت
يك شب چراغ روشن این خانه می شود
مي بوسمت به خاطر اين روزهاي خوب
اين روزها كه لاجرم افسانه مي شود
در خلوت اتاق غزلها و گريه هام
مردي براي هق هق من شانه مي شود
بي تو هميشه روز و شبم گريه مي شود
لبخند هاي روي لبم گريه مي شود
4
التماس دعا
قدر است و دلم به قدر دريا غمگين
قدر است و طلوع صبح فردا غمگين
بي نام غریب تو …شب و نخلستان…
اينجا …آنجا ….تمام دنيا غمگين
5
اگر یادتان بود و باران گرفت
دعایی به حال بیابان کنید
شور و حالي نشسته در محراب
چشمهايش مسير رقص شهاب
مي رود با گلاب و آيينه
به ملاقات چشمه ي مهتاب
زخم هايي عميق بر دوشش
شب و ماه و ستاره مدهوشش
بال در بال آسمان دارد
مگر آواز كيست در گوشش
مي رسد بي قرار چون دريا
عشق از زير برقعش پيدا
مي كشاند ميانه ي آغوش
غنچه هاي غريب و كوچك را
شب و بي تابي و خداي علي
مي رود تا خدا صداي علي
كوفه درخواب و باز چون همه شب
مي چكد غم ز چشم هاي علي
كوفه تصوير شهر بي دردي
آي كوفه چقدر نامردي
علي و زخم هاي پي در پي
تو و صد كوفه درد بي دردي