آن زلف پریشان رخ مهتاب نشانت.
برده دل ودینم همه ی تاب نگاهت.
رعنا جمالی چونگین لعل درخشان.
برتارک گیتی گوهر ناب وفایت .
چون سا غری مدهوش نمای مهدسخاوت.
ای شهره به تابنده شهاب دلربایت.
مارا به زالطاف قدومت خبری ساز.
آن لحظه دیدار که نوشم آب حیاتت.
دانیم که آن گلشن افشان به صداقت.
براهل خریدار دل از باب فراغت .
وین حشمت سالاری آن ماه دلارام .
بر دیده نظربارد ازآن آب سخاوت .
گرنرگس فتان نقاب چهره گشاید.
آغاز بهار آید از آن خواب کسالت.
برده دل ودینم همه ی تاب نگاهت.
رعنا جمالی چونگین لعل درخشان.
برتارک گیتی گوهر ناب وفایت .
چون سا غری مدهوش نمای مهدسخاوت.
ای شهره به تابنده شهاب دلربایت.
مارا به زالطاف قدومت خبری ساز.
آن لحظه دیدار که نوشم آب حیاتت.
دانیم که آن گلشن افشان به صداقت.
براهل خریدار دل از باب فراغت .
وین حشمت سالاری آن ماه دلارام .
بر دیده نظربارد ازآن آب سخاوت .
گرنرگس فتان نقاب چهره گشاید.
آغاز بهار آید از آن خواب کسالت.
شاعر جعفر سمنبر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو