هرچه صدایت می کنم انگار بیهوده ست
“من عاشقت هستم” ، و این تکرار بیهوده ست
آغوش تو رو به جهان دیگری باز است
یعنی که پشت پنجره دیوار بیهوده ست
“من عاشقت هستم” ولی تو “دوستم داری”
فرقِ میان واژه ها بسیار بیهوده ست!!
خوابیدمت از بوسه های شهوت انگیزش
کابوس دیدن در شبِ بیدار بیهوده ست
تنهایی ام را هیچ کس جدّی نمی گیرد
این بسته های خالی سیگار بیهوده ست
می خوانی ام هر بار تا عاشق ترت باشم
این بار نه! این بار نه! این بار بیهوده ست
وقتی صدایت رو کند دستِ نگاهت را
وقتی که تو… وقتی که تو… انکار بیهوده ست
تو می روی از پیش من… با عشق، یا بی عشق
وقتی نمی خواهی مرا اصرار بیهوده ست
داری به پایان غم انگیزم می اندیشی؟
می میرم از دوری… طناب دار بیهوده ست
“جعفر حبیبی”
سه شنبه
96/08/9
______________________________
پ.ن:
نگو قصه آخرش مرگ منه
داره چشمات منو آتیش میزنه
نگو از تلخی دنیا سیرم
نگو میرم… نگو که می میرم
“محسن بوالحسنی”
شاعر جعفر حبیبی (تنهای بی سنگ صبور)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو