زمین لبخند تلخی زد به اندامش تکانی داد
به هر کس عشق می ورزد شکوه آسمانی داد
به هر کس عشق می ورزد شکوه آسمانی داد
چه رقص خانمان سوزی چه ترکیب جهانسوزی
به کرمانشاه زخمی از غرورش استکانی داد
نسیم سوز آبان در مسیر باغ طوفان شد
تمام نسترن ها را غم بی هم زبانی داد
زمان کوچ زنبق ها نبود اما گسل ها را
برای لحظه ی رفتن ندایی ناگهانی داد
((شب تاریک و بیم موج گردابی چنین هایل))
نفس در سینه از طوفان وانفسا نشانی داد
شکوه بیستون در گریه ی شیرین تداعی شد
به فرهاداز دل تقدیر غم آئینه خوانی داد
دل قو خسته از طوفان بی رحمی که می فهمد
به انسان می شود گاهی شکوه مهربانی داد
#جابرترمک
شاعر جابر ترمک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو