فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 18 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

ثریا خورشیدی – فصل شب(۱)

وبه چشمان تو هرگز که شکوه شب غم را نشکستم
و صدا خش خش من بود و قلم در کف دستم

اگر افتادم و روزی خبر آمد خبری نیست
قلمم شاهد من باش! که یک دم نگسستم

شب دردم به مداوا ره مجنون بنمودند
شبهی گشتم و آخر سر خاکم بنشستم

همه درد تو بگیرم و به خود پیچم از این درد
که مثالی ست از این حلقه ی زنار که بستم

هوس بستر سجاده به وقت سحرم بود
اثر از بوی تو دارد ومن از بوی تو مستم

غزلی عشق سرودم که به شب ذکر تو گویم
و خدایی که دمی اشک تو چیند بپرستم

قفسی سد رهم گشت ودر آن، ثانیه عمری ست
سر زنجیر زمان غرق ثریای الستم

عطش ماه و ستاره شده سوسوی وجودم
زند آتش پرو بالم که گدازد همه
96/02/07

شاعر ثریا خورشیدی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو