دانسته دل به تو دادم که دلم چپ و راست میشکنی؟
نگاهت شیرین و حیف یک نظر نگاهم نکنی
دل و جانم در گیر عشق تو و زبانم باز کزده سکوتی
انچنان که تو هرگز نفهمی که همان مجنون منی
دگران چون بروند از نظر از دل بروند
چنان مست نگاهت شده ام که چون روح در تنمی
به قول سعدی مستی عشق نکو باشد و بی خویشتنی
گر باری شیرین تو را بیند گوید که تو فرهاد منی
منه عاشق تر از شیرین ندانم که تو فرهادی یا همان مجنون منی
ترسم از آن روز که نامم آید نامم رد بکنی
از این رو سحرت هر روز برایت بکند شیرین سخنی
نگاهت شیرین و حیف یک نظر نگاهم نکنی
دل و جانم در گیر عشق تو و زبانم باز کزده سکوتی
انچنان که تو هرگز نفهمی که همان مجنون منی
دگران چون بروند از نظر از دل بروند
چنان مست نگاهت شده ام که چون روح در تنمی
به قول سعدی مستی عشق نکو باشد و بی خویشتنی
گر باری شیرین تو را بیند گوید که تو فرهاد منی
منه عاشق تر از شیرین ندانم که تو فرهادی یا همان مجنون منی
ترسم از آن روز که نامم آید نامم رد بکنی
از این رو سحرت هر روز برایت بکند شیرین سخنی
مست نگاهت
اثر ت.آ
شاعر تیانا آرمان نژاد (سحر)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو