تو همان باران، نیمکت، بوسه
من همان سیل، گندمزار، نفرین
تو همان شب، شیروانی، تلسکوپ
من همان تاریکی، بالکن، سیگار
تو همان کافه، آرامش ، لاته
من همان قهوه خونه، دعوا، چایی
تو همان کمپِ کویر،
شمردن ستارهها،
نشستن دورِ آتیش
من همان دنجِ اتاق،
شمردن زخمها،
نشستن روی پتو
تو همان….
من همان…
اما با این وجود
تو
دم از درد میزنی؟!
و
من
درد را بازدم…