روح الله اصغرپور
مسمط
تو دلِ سوختۀ قلب منی
عشقِ افروختۀ قلب منی
فعلِ اندوختۀ قلب منی
رنگ آموختۀ قلب منی
خسته و کوفتۀ قلب منی
دیدم ای یار تو هم مثل منی
عشوه های تو مرا خام کند
وحشی ام بوسه ات آرام کند
مرده ام زنده به هنگام کند
حاجیان سوی تو احرام کند
هاتف از بعد تو الهام کند
جمع عشقی، نه مردی نه زنی
خود بگو کیستی و نامت چیست؟
جنست از چیست و اندامت چیست؟
اعتقاد تو از اسلامت چیست ؟
آمدی بهر چه؟آمالت چیست؟
می نداری ولی آن جامت چیست؟
نکند ساختۀ اهرمنی !
به جواب آمد و زد از دهنم
نه، سرآغاز همه عشق، منم
رنگ شب بر همه عالم بزنم
فکر کن سوسن و یا یاسمنم
هر چه ام گوش کن اینک سخنم
من توام لیک تو در صد یمنی
پاره ای از تو جدا افتادم
چاره ام نیست جدا افتادم
به دو صد هفت ، رها افتادم
وادی فقر و فنا افتادم
مزدم این نیست، که روحم تو تنی
خرداد 1387
بخش مسمط | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران