فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 22 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

تا صبح چند کابوس دیگر فاصله مانده است…

علی حاتمیان

هذیان های شبانه و رویاهایی از جنس کابوس…

تا صبح چند کابوس دیگر فاصله مانده بود،

و من همچنان در خیالم ضجه میزدم…

دستان کودکی به دستانم بود که نمی شناختمش

و دستانی حلقه به بازویم که نمی خواستمش…

تو با زندگی ات از کنارم رد میشدی؛

و خیابان که تو را در خود می بلعید…

صدای بوق ممتد تلفن و مخاطبی که خودکشی کرده بود،

با ناله های مداوم یک زن در اتاق بغلی که عصمتش را به تاراج گذاشته بود…

میخواهم بیدار شوم و نمیشود؛

“این کابوس تا صبح اجباری ست”

و فریاد، تنها مرهم‌ من بود در این کابوس تکراری…

صدایم نمی کردی تا از کابوس آزاد نشوم

و باران دیوانه وار میزد تا کسی جرات نکند هم قدمم شود

و چاقو ها کل شده بودند تا رگ های دستم مرا مسخره کنند…

تمامم کن که دیگر تمامت کنم،

و آغاز کن خودت را با شروع من از فردا صبح…

کم کم کابوس ها کم رنگ می شوند و خوابم سبک تر؛

ولی همچنان تا صبح چند کابوس دیگر فاصله مانده است…

بخش شعر سپید | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران