نسرین قلندری
همسفر – خوب من
باد پاییز میاندار طبیعت شده است
و به سر پنجه ی مهر،
می زند شانه به گیسوی چناران کهن
مادر پیر طبیعت چو یکی دایه ی پیر
رخت صد رنگ به تن ،
تن بی تاب زمین می شوید
قاصدک چرخ زنان بازیگوش
خبر از سردی دی می خواند
لب استخر حیاط،
پیر زاغی تن خود می شوید
گربه ای کرده کمین تا شاید
با شکارش به خود اثبات کند
سرزمینش امن است!!
روی صد رنگ پر از برگ تن خاک حیاط
باغبان با جارو ، طرح می اندازد.
پیچ در پیچ و پر از نقش و نگار
باد ،همچون رویا
در میان تن بید، مارگون می پیچد
سر دیوار دو گنجشک ز سرمای هوا
سر به بال دگری می لرزند
برگ رقصان رقصان
عشوه گر در بغل خاک فرو می افتد
دست در دست نسیم ، ساقه ی نازک بید
رقص رقصان چو یکی دلبر تُرک
عشوه گر می رقصد
و پر از شور و ترنم گر هر نفمه ی باد
دست می افشاند
هر کجا می نگری عشق به لبها جاریست
فصل دلداگی و شیدایست
خوب گفتند که ؛
پاییز همان فصل بهاریست که
عاشق شده است
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران