دلتنگی چون بید مجنون آرام
میخزد
در برکهی تنهایی من.
خیالم را در
رویاهای محال به لبهای تو گره میزنم
واژهها عطر تنت را بهانه میکنند
و شعر در شب سرد زمستانی
آتش نگاهت را میخواند.
نزدیکتر بیا
ببین طعم توت چه کرده با سپید
نگاه کن چگونه میدرد پیراهنت را
بگذار
گرمای نفسهایت مرا به آغوش بکشد
شاید فردا از
کلماتم
عشقی تازه بروید.


