بوی مردی عجیب می آید 
بوی” امن یجیب ” می آید

یک جوانمرد ذوالفقاری خشم 
از عدالت ، غریب می آید

یک نفر از غروب نخلستان 
بی قرار و شکیب می آید

با غروری غریب و بغضی سرخ 
یک نفر از فریب می آید

“مسلم” از خواب بیعت کوفه 
تلخ و حسرت نصیب می آید

“حر” که اسطوره می وزد از او 
از فراز و نشیب می آید

یک نفر از فرات نامردی 
تشنه لب، بی نصیب می آید

از گلوی بریده ی “اصغر” 
بوی لبیک و سیب می آید

دشنه مردی گلوی مولا را 
می برد، نانجیب می آید

می وزد ظهر داغ عاشورا 
بوی “شام غریب” می آید

“کاروان شهید رفت از پیش”* 
بوی وصل حبیب می آید