بسم اللهالرّحمنالرّحیم
به عشقت ای گُلِ بی خار می گِریم
به شوقِ لحظه یِ دیدار می گریم
دوباره بی طلوعت صبح پیدا شد
وَ من خسته از این تکرار می گریم
پیاده می روم گاهی به تنهایی
کنارِ جاده و بلوار می گریم
وَ گاهی می شوم بی تاب و بی پروا
میانِ کوچه و بازار می گریم
به سختی می فشارد غم گلویم را
به هِق هِق می رسَم بسیار می گریم
تبسّم می کنم با یادِ لبخندت
به دنبالش ولی هر بار می گریم
به پایت عاشقانه شعر می ریزم
میانِ جنگل و گُلزار می گریم
به زیرِ گنبدِ فیروزه ای ابری
بهاری می شوم رگبار می گریم
✍ علی باقری


