قالب شعر: مثنوی

سمت حرم مسافره

بهت سلام می‌ده آقا

می‌پیچه عطری از بهشت

تو حرم و صحن و سرا

سمت حرم رفتگره

خم می‌شه و می‌‌گه سلام

آرزومه آقا بشم

یه روزی با تو هم‌کلام

سمت حرم مغازه‌دار

مغازه رو باز می‌کنه

بغض گلوش که می‌شکنه

باز تو رو هم‌راز می‌کنه

سمت حرم راننده‌ها

می‌گن آقا امام رضا

یک دل پرغصه داریم

امروز نگا کن تو به ما

سمت حرم پیرِزنه

می‌گه امام مهربون

این گره‌ها رو وا بکن

جان جوادت آقاجون

سمت حرم یه پیرِمرد

می‌گه آقا امام رضا

آرزومه یه روز بشم

مسافر کرب‌و‌بلا

سمت حرم یکی تو دست

دسته‌گل یاسو داره

آرزوی زیارت

ضریح عباسو داره

سمت حرم یک بابایی

می‌گه شهید شد پسرم

هواشو داشته باش آقا

که من ازش بی‌خبرم

خلاصه آقا هرکسی

چشش به دستای شماست

کلید این قفلا فقط

توی دعاهای شماست