نقش چشمان دل انگیز تو در جام نشست
باده ی سرخ لب لعل تو در کام نشست
باده ی سرخ لب لعل تو در کام نشست
صبحدم بود ولی شعله ی دیوانه ی شمع
آنقدر سوخت که پروانه سرانجام نشست
سرگذشت من و هر روز غزل گفتن و عشق
قصه ی موج بلندی ست که آرام نشست
قرعه ی فال به نام دل صیاد چو گشت
مرغ شیرین سخن ماست که در دام نشست
ماه را میل طلوع است اگر، جرمی نیست
گر ندانست که خورشید چه هنگام نشست
باز هم شکر که این زردی غمگین خزان
بر تن جنگل عریان خوش اندام نشست
شاعر بهنام رادمنش
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو