گیرم که دو تا تار هویدا شود از مو
زنهار از آن چشم که آشفته ی تاریست
اسباب جهنم که فراهم شده ، ای داد!
در بند سر زلف من و فکر نگاریست
افسار جهان گم شده در دست من و تو
گویی سر این رشته درازست چو ماریست
یک عمر در این فکر پریشان سپری شد
اینگونه و آنگونه یمین است و یساریست
هر کس به گمان گوهر مقصود گرفته
در مرز برآشفتن هر شیفته یاریست
گمگشته ی اسرار حقیقت شده ایم و
جام ازلی در کف و معشوقه،خماریست
اینگونه گریزان شده از اصل به دوریم
این عاقبت وصل شدن با دل عاریست
#بهناز_سمیعی_نژاد
شاعر بهناز سمیعی نژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو