دل به درد آمده اینجا همرهی نیست مرا
همرهان جملگی رفتند فرحی نیست مرا
همرهان جملگی رفتند فرحی نیست مرا
روز و شب بانگ برآرم ز غمش می سوزم
قسمت این است که بسوزم گنهی نیست مرا
مرهمی است این سوختن و آتشش هم چون گلی
مثل پروانه به شمعم که رهی نیست مرا
جان که سهل است تو بگو چه کنم در ره تو
من شروع قصه ام دان که تهی نیست مرا
بهروز نائیج
شاعر بهروز حیدری نائیج
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو