نسرین قلندری
یوسف امشب باز در بازار عشق ، می فروشند و خریداریش نیست
یا زلیخا مرده از سودای عشق، یا دگر گرمی بازاریش نیست
(1)از نفس افتاده اند این همرهان، مرد رند و پیر دلخونش چه شد
مستی زر برده رونق از شراب، یا دگر ساقی غمخواریش نیست
بر سر بازار تقوی کاسبیست، زر به قیمت می برد جود و سجود
بانگ نوشانوش همراهان چه شد نعره ی مستان هوشیاریش نیست
گوییا یاران به غربت رفته اند، زخم خنجر خورده اند از دست دوست
(2)تا چه گوییم از هزاران شرح غم، مرهمی بر زخم افگاریش نیست
(3)امشب آیا خفته اند میران شب، ترک تازی می کند میر عسس
(4)ان قلندر مسلک دلخون چه شد، بلبل زار غزل خوانیش نیست
گفتمت نسرین گذر ز این مردمانآدمی قربانی زر می کنند
تلخ خندان دست افشان می سرود زخم راه عشق آزاریش نیست
(1) رند. [ رِ / رَ ] (ص ، اِ) مردم محیل و زیرک .
(2) افگار. [ اَ ] (ص ) فگار. فگال . افکار. آزرده . خسته . زخمی . مجروح . (فرهنگ فارسی معین ). آزرده
(3) رییس پاسبانان شب
عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق شبروان را آشنایی هاست با میر عسس
(4) قلندر. [ ق َ ل َ دَ ] (ص ، اِ) در تداول درویش مسلک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران