محمد رضا محمودی
عشق یعنی غریبه ای مجعول
حاصل ازدواج فامیلی است
عشق در برزخی پر از اتش
رقص سامبا به سبک برزیلی است
عشق یعنی توهم یک نسل
صبح را در سلام بوئیدن
عشق یعنی که قسمت خود را
دست در دست دیگری دیدن
دارم از انفجار می گویم
اشتباهی بریدن یک سیم
لحظه های شمارش معکوس
صورتی غیر قابل ترمیم
در تب انهدام افیونی
عشق یعنی شبی تلاشیدن
صبحدم با چکاندن ماشه
مرگ را روی شیشه پاشیدن
عشق یعنی تو رفتی وفردا
حال من بد شدست آری بد
مرگ یک نامه از تو می آورد
پستچی هم سه بار بر در زد
بعد تو در هچوم کرکس ها
شهر یک گور دسته جمعی شد
فصل یک انقراض بی برگشت
درد قلب شکسته جمعی شد
در غیاب شکوه چشمانت
من تو را در سکوت مرگیدم
خفقان در صدای من رقصید
پشت تنهایی ام تمرگیدم
عصر پائیزی و سقوط برگ
و خیابان مرا قدم می زد
عابرانی که دم تکان دادند
ساعت از انفجار دم می زد
عقربه نیش می زند شب را
سر ساعت هجوم دینگ و دینگ
می شود در درون خود تحقیر
شاعری ورشکسته گوشه ی رینگ
عنکبوتی میان ذهن من است
طعمه اش بیت های تکراری است
من نخوابیده ام که برخیزم
درد من درد تلخ بیداری است
بیت هایی که باز خط خوردند
به کسی تا مباد بر بخورد
صبح فردا به خاطر یک بیت
ریشه شعر من تبر بخورد
این غزل هم برای من تو نشد
من تو را بازهم کم آوردم
شاعری هم برای من نان نیست
باید از این غروب برگردم
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران