علی حاتمیان
دیوار هست
من هستم
و پنجره ای که دیگر نیست…
.
سال ها میگذرند
زیر چشمانم گودی عمیق تر
سنگین بود تاوان زندگی
همین زنده بودن مرا بس
روزها از پس روزها؛
صدای تو کجاست که دیگر نیست…؟
ترانه هایم یاغی شدند
دریدند وزن و قافیه ای که دیگر نیست
شبها تو را می دیدم؛
از پس خوابی که دیگر نیست
و من همچنان به تو می نگرم
در میان قاب عکسی که دیگر نیست…
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران