از لب لعل و شکر خند توگل وا می شود
وز نگاه درفشانت ماه و کیهان در دل ما می شود
هر گهر گون کلام کز نای گل آید برون
همچو ساز و بوق و کرنا با صبا یکجا شود
هر ستاره، ماه و مهر و کهکشان همپای گل
در حصارِ باغ مژگان جهان چشم پیدا می شود
چشم و گوش جان دل را نیست ستار رموز
کز نگاه بی ریا این سرّ رسوا میشود
هم به پای لحظه های جانمان با بی کسی ست
رسم دوران و زمان با مهر تنها می شود
من برون نايم ز نای آن گل شيرين لعاب
تا ندانم آن گلم چون جمله گلها می شود
من صباحم صبح آیم در کنار روز و شب
یا که در نای و گلوی بوق و کرنا می شوم
تو پری رویی، نکویی، پیشه ات افسونگری
هر چه در دنیا نما رخ در رخت جا می شود
چشم نرگس بر نگاهت مات و مبهوت و اشاره
از لب لعل شکر خند تو گل وا می شود
وز نگاه درفشانت ماه و کیهان در دل ما می شود
هر گهر گون کلام کز نای گل آید برون
همچو ساز و بوق و کرنا با صبا یکجا شود
هر ستاره، ماه و مهر و کهکشان همپای گل
در حصارِ باغ مژگان جهان چشم پیدا می شود
چشم و گوش جان دل را نیست ستار رموز
کز نگاه بی ریا این سرّ رسوا میشود
هم به پای لحظه های جانمان با بی کسی ست
رسم دوران و زمان با مهر تنها می شود
من برون نايم ز نای آن گل شيرين لعاب
تا ندانم آن گلم چون جمله گلها می شود
من صباحم صبح آیم در کنار روز و شب
یا که در نای و گلوی بوق و کرنا می شوم
تو پری رویی، نکویی، پیشه ات افسونگری
هر چه در دنیا نما رخ در رخت جا می شود
چشم نرگس بر نگاهت مات و مبهوت و اشاره
از لب لعل شکر خند تو گل وا می شود
شاعر بتول حاجی زاده
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو