علی اکبر سلطانی
زانو به بغل دارم در گوشه ی تنهایی
فکرم شده مشغولِ کی “من” ،”تو” شود “ما”یی؟
پروانه ی لبهایم ، کِز کرده نمی خندت
رَم کرده خیالاتم ؛ پیوسته به هرجایی
“هامون” دو چشمانم ،باران سرابی شد
در مانده و بی طاقت ، بی حسّ “شکیبایی”
وقتی که جدا گشتی حالم شده مانند :
ماهی لبِ حوضی درحال تقلّایی
باریده سکوت غم بر کوچه ی تبدارم
میگردم و میگریم! از دوری و رسوایی
ماندم ؛ چه کنم؟ گویا عقدی که “تو”را کردم
آغـاز طلاقی شد ، در محضر دنیایی!
“تقدیم به تــــــــو…!”
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران