ای که افکار مرا سخت دگرگون کردی
قلمم را به بیان درهم و محزون کردی
نظری از چمن سبز دل افروز ببار
تا ببینی که چرا بند به مجنون کردی
نرود حجم ندانسته ی اوهام کویر
در غروبی که غبار از دل مفتون کردی
های و هیهای نشد شور به آواز حدا
اشتر فلسفه را مشکل و مظنون کردی
باد و شن را نبری سمت فراسوی خیال
در کلوتی که سخن را به زبان دون کردی
درد من نیست فراموشی آن قال و مقال
سوز اشکی ست که جان را به نفس خون کردی
بابک سالاری
بیست و هفتم آبان نود و شش
شیراز
پ.ن:
در کویر اندیشه تابیدن سراب است و باریدن ثواب…
شاعر بابک سالاری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو