ای باد بیا که رُفت و روبی بکنی با گَرد و غبار، تو گفتگویی بکنی ما عاطل و باطلیم، قدم رنجه نما شهر مانده به گِل بیا که شُوری بکنی جشن است به شورای چنین شهر کلان برخیز و بیا، بزن بکوبی بکنی در حسرت روشنای یک پنجره ایم رفتی به کجا، که چاره جویی بکنی ما دست دعا به آسمانها بردیم دستی تو بده دعا، دعایی بکنی