دل در گرو سرو خرامان سیه موی
جان در طلب برق دو چشمان چو آهوی
جان در طلب برق دو چشمان چو آهوی
تا بر کشدم پیش و به خون در کشدم ریش
یا از در صلح آید و گیرد به دو بازوی
تا آنکه بیاید به برم مست و لب ا لب
یا سرمه کند دودهی عشقم به دو ابروی
اندر شکن شاخه ی گیسوی کمندش
دشتی است نگارین و بهشتی است چو مینوی
لبخندهی افسونگر او قبضه کند جان
سِحری است در آن لحن و صدا و لب جادوی
رنگین رخ نازش به شبستان دل ما
ماهی است در آن ظلمت لشکر کش گیسوی
قنداب و عسل شهد و شکر پاک ببازند
از قند نهان در لب آن معسل نیکوی
مغرور بر این مسند و فرخنده ترین فعل
آغشته بر این شعر توئی غنچهی خوش بوی
قیدی است که آمیخته با روز و شب ما
شعریست که می جوشدم از هر رگ و هر موی
گر وصف کنم شرح دل آرای رخ یار
مقصود از آن روی توئی دولت دلجوی
«ایمان» ز تو بگرفت پر و بال ادب را
ای حضرت رخشندهی خوش صحبت خوش روی
شاعر ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو