منتظر ماندن به راهت حرفِ دیر و زود نیست
آرزویی جز رسیدن در سَرِ این رود نیست
آرزویی جز رسیدن در سَرِ این رود نیست
پلک بر هم کی زنم این لحظه های ناب را…
خُمسِ بر ره خیره ماندن ، چشم خون آلود نیست!
آمدی و کوچه از عطرت سراسر باغ شد
کوچه باغی این چنین در خاطرم موجود نیست
شوق دیدارت زمام حرف هایم را ربود
تیرِ چشمت در دل اسرار ، بی مقصود نیست
با نگاهم سعی در افشای رازم داشتم
سِرِّ پنهان مانده در چشمان من مشهود نیست؟!
خواستم بی پرده گویم حرف دل امّا نشد…
هیچ دردی چون نگفتن های بغض آلود نیست…
شاعر ایمان محسنی مقدم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو