دستانِ تو در دست من اینبار عیان بود
این ناب ترین لحظه ی دیدار جهان بود
این ناب ترین لحظه ی دیدار جهان بود
از صحبت منطق زده ی عالمیان دور
حرفِ دل و دلدادگی ما به میان بود
مست از می و از نغمه ی بلبل صفتان شاد
تقویم جهان فارغ از اندوه زمان بود
لبخند زنان از سر هر کوچه گذشتیم
همراه تو هر جادّه ای سمت جنان بود
خاصیت عطر تو برای دل من چون
باران بهاریست که در فصل خزان بود
آغوش گشودی و در آغوش کشیدیم
شکرانه ی این عشق همین نقل مکان بود
ناگاه زمین تیره شد و ماه فرو ریخت
رؤیای رسیدن به تو در وهم و گمان بود!؟
از خواب پریدم و دلم غرق تمنّا
برگشت به این خواب فراسوی توان بود
شاعر ایمان محسنی مقدم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو