سقفِ آمال چون از پایه فرو ریخته است
عاقبت سنگِ صبوری به دل آویخته است
شب به شب خاطره ای در غَلَیان ست ولی
مردِ این غائله عمری ست به هم ریخته است
بی تفاوت شده از بس که ندیده ست وفا
در هیاهوی جوانی الک آویخته است
به چه تشبیه کنم عاشقِ ماتم زده را…!؟
از درون ناله ی جانسوز برانگیخته است
رمقی نیست به جان ، دست به کاری بزند
از بدِ حادثه با مرگ در آمیخته است…!
شاعر ایمان محسنی مقدم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو