میخندی و ضعف مرا نشان دلم می دهی!؟
میجنگی و سیاستت را نشان دلم می دهی؟
میجنگی و سیاستت را نشان دلم می دهی؟
روزنه های امیدم را کور میکنی اما
باز شدن پنجره را نشان دلم می دهی؟
شب و روز جنگ با دل که بگویم دو رو نیستی
و تو باز شیر یا خط را نشان دلم می دهی
وانمود کردم که غرق میشوم ، کمک !
تا ببینم یک بار ساحل را نشان دلم می دهی؟
ب دل اصرار کردم که تو نیمه گمشده یی
و تو هر بار نیمه خالی ت را نشان دلم می دهی!
گفتم یک جرعه می بزنم ب سلامتی ت
تو جام خالی و چشم خمار را نشان دلم می دهی!
خدا که نه، اما بُت شدی برای من
باز تو راه مسجدو کلیسا را نشان دلم می دهی؟
فریاد کردم که جانِ من ، مجنونم ولی
باز تو کوه بیستون را نشان دلم می دهی؟
دکلمه این شعر توسط دوست هنرمندم آقای هادی نادری اجرا شده و ایدی اینستاگرامشونHadi.naderi62
شاعر ایمان قاسمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو