ایزابل مجبور شد مدتی به ونزوئلا فرار کند زیرا حکومت سالوادور آلنده سقوط کرده بود و او بعنوان خویشاوند رئیس جمهور فقید تحت تعقیب بود. در سال 2003 تبعۀ امریکا شد و هم اکنون نیز ساکن کالیفرنیا است.(Whitson, 2004, p3)
او را از پرخوانندهترین نویسندگان اسپانیایی زبان دانستهاند. در طول حیات هنریاش تجربۀ روزنامهنگاری، نمایش نامهنویسی و داستان کوتاهنویسی هم دارد ولی عمدۀ شهرتش را وامدار رمانهاییست که خلق کرده. خود او بر این باور است که داستان کوتاه نوشتن از رمان نوشتن دشوارتر است.
او صاحب دوازده دکترای افتخاری بینالمللی است، پنجاه جایزه از بیش از پانزده کشور دریافت کرده است و افتخاراتی همچون نویسندۀ سال، زن سال، عضویت در آکادمیهای مختلف ادبی و … را نیز باید به سوابق هنری او اضافه کرد. آثار او طی این سالها منشأ اقتباس و الهام فیلم های سینمایی، نمایشنامه، موسیقی، باله، اپرا و برنامههای رادیویی بودهاند. همچنین او بنیانگذار “بنیاد ایزابل آلنده” است که این بنیاد کوشش خود را صرف حمایت از برنامههایی کرده که هدفش ارتقا و حفظ حقوق اساسی زنان و دختران در سرتاسر دنیا است. همچنین او تدریس در دانشگاههای مونت کلییر (1985)، ویرجینیا (1988) برکلی (کالیفرنیا، 1989) و…را نیز در پروندۀ کاری خود دارد. (برگرفته از سایت ایزابل آلنده، به آدرس www.isabelallende.com)
در دایرهالمعارف ادبیات فمینیستی تام ایزابل آلنده در صدر نویسندگان فمینیست آمده است. همچنین او جزو فمینیستهای شیلیایی است. فرهت افتخارالدین وقتی از آلنده میپرسد که آیا در رمانهایش خواهان دفاع از حقوق زنان است یا نه؟ آلنده چنین پاسخ میدهد: «من دلم میخواهد سر خوانندگانم را گرم کنم. دلم میخواهد دستشان را بگیرم، بنشانمشان و اغوایشان کنم تا داستانهایم را بخوانند… گاهی اوقات هم پیش میآید که در داستانها عناصر سیاسی، اجتماعی، مسائل فمینیستی یا محیطی وجود دارد. هر آنچه من به آن باور دارم در داستانهایم ظاهر میشود.» (افتخارالدین، 1390، ص185) بنابراین پرداختن به سیمای زن در آثار او خالی از وجه نیست.
آلنده صاحب نوزده اثر است که اولین اثر او (خانۀ اشباح) به سال 1982 و آخرین آنها (Maya’s notebook) در سال 2012 منتشر شدهاند. این آثار به سی و هفت زبان مختلف ترجمه شدهاند و بیش از پنجاه و هفت میلیون نسخه از آنها به فروش رفته است. در میان خوانندگان فارسی زبان نیز آلنده از محبوبیت ویژهای برخوردار است. به طوریکه تقریباً بیشتر آثار او به زبان فارسی برگردانده شدهاند.
نخستین و مهمترین رمان او، خانۀ اشباح، به روایت زندگی سه نسل از زنان و مردان شیلیایی میپردازد. منتقدان میان این رمان و رمان صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز شباهتهایی را یافتهاند. (Whitson, 2004, p4) اما خود او مقایسۀ خانۀ ارواح با صد سال تنهایی را غیر منصفانه میداند. او میگوید با خواندن آثار نویسندگانی همچون مارکز بزرگ شده و واژگان شگفت انگیز و تصاویر و لحن روایتگری آنها در ذهنش ریشه دوانده، اما چون این اثر را سالها پیش خوانده چیزی از آن در خاطرش نمانده، لذا این مقایسه را غیرمنصفانه میداند. (افتخار الدین، 1390، ص8-177) به هر روی خانۀ اشباح با رئالیسم جادویی آغاز میشود و چنانچه رابرت آنتونی متذکر شده، از یک فانتزی خانوادگی، به سمت داستان عاشقانه و تاریخ سیاسی گذر میکند. یعنی نخست به شرح وقایع زندگی کلارا میپردازد، پس از آن بلانکا و در نهایت آلبا. در این رمان میتوان نشانههایی همچون تلاش شخصیتهای زن برای برای بدست آوردن حق رای زنان را شاهد بود . (Whitson, 2004, p4)«او این رمان را به زنان خانواده خود و زنان «غیرعادی» این رمان تقدیم کرده است. زنانی که جایگاهی مخالف و اغلب ضعیف در برابر مردان حاکم دارند.» شخصیت استبان که نمایندۀ پدرسالاری حاکم بر فضای رمان است، و شخصیت کلارا که خانه را تبدیل به خانۀ اشباح میکند و فعالیتهایی اجتماعی خلاف مسیر شوهرش را در پیش میگیرد، از شخصیتهای شاخص این رمان هستند.
“دختر بخت” نام یکی دیگر از رمانهای آلنده است که محتوا و شخصیتهای آن به نوعی با رمان تصویر کهنه ارتباط دارند. به بیان دیگر در رمان تصویر کهنه، مخاطب با ادامۀ داستان زندگی برخی از شخصیتهایی روبرو میشود که در دختر بخت با آنها آشنا شده است. دختر بخت داستان زندگی الیزا سامرز است و تائو چی ین. الیزا دختر جسوری است که برای یافتن عشقش به تنهایی پای به سفری میگذارد که در آن مجبور است برای مصون ماندن از بی اخلاقیهای مردان اطرافش، لباس مردانه بپوشد و نقش برادر تائو چی ین را بازی کند… در تصویر کهنه، الیزا و تائوچی ین، مادربزرگ و پدربزرگ اُرورآ هستند.
رمان تصویر کهنه خاطرات ثبت شده شخصیت اصلی رمان یعنی اُرورآ است و این رمان مانند اکثر رمانهای آلنده که از زبان راوی زن روایت می شوند از زبان اُرورآ روایت میشود. میان آلنده و اُرورآ مشابهتهایی هست. اُرورآ نیز مثل آلنده حضور پدر را در خانواده درک نکرده. اُرورا نیز مثل آلنده تا بزرگسالی از پدر هیچ نمیداند. او از نداستن گذشتهاش و این همه راز در زندگیاش رنج میبرد. او در ثبت خاطراتش گویی از دنیای خود تصویربرداری میکند، مینویسد تا آنچه بر او گذشته را روشنتر کند. وقتی اُرورآ در جملات آغازین کتاب میگوید مینویسم تا از رازهای کهنۀ کودکیام پرده بردارم، مینویسم تا هویتم را مشخص سازم، مینویسم تا افسانهام را بسازم… تو گویی این خود آلنده است که سخن میگوید.
آلنده در سال 2000 تصویر کهنه را مینویسد، شرح تاریخ زندگی صد و بیست سالۀ یک خانوادۀ در هم تنیده و پیچیده که از سال 1862 آغاز شده و تا پایان سال 1910 را روایت میکند و این دورۀ زمانی تقریباً مصادف است با موج اول فمینیسم (یعنی از سال 1848 تا 1920). هرچند در این تاریخ خانوادگی که آلنده روایت میکند مردانی هم همچون سورو، تائو چی ئن و … حضور دارند اما آنچه بیش از همه به چشم میآید زنان این خانوادهاند. زنانی عمدتاً سنتشکن و به نحو چشمگیری مثبت. شاید کمتر رمانی را بتوان یافت که در آن این همه شخصیت زن وجود داشته باشد که همگی هم جزء شخصیتهای مثبت رمان باشند. از آماندای بدکاره گرفته تا دونیا الویرا که در مقام مادرشوهر از او انتظار رفتار دیگری میرود تا برسیم به سوزانا که رقیب عشقی اُرورآ است، همگی شخصیتهایی مثبتاند. زنان این رمان یکدیگر را به خوبی میفهمند و حتی اگر این دیگری رقیب عشقی آنها باشد با مصالحه و تسامح او را پذیرفته و او را در مقام یک زن درک میکنند. از این قبیل است درک اُرورآ از موقعیت سوزانا که همسرش را هر شب میزبانی میکند یا درک نی ویا از موقعیت لین سامرز که عشق و نامزدش را از او گرفته. تو گویی اگر خود این زنان هم در موقعیت به اصطلاح رقیب عشقی خود بودند چنین رفتاری از آنها سر میزد. بنابراین تصویری که از شخصیت زنان رمان ارائه میشود، تصویری سفید است.
آلنده در تصویر کهنه از وقایعی حکایت میکند که در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست روی داده و تصاویری که از این زنان ارائه میدهد به غایت متفاوت است با تصویری که به طور معمول از زنان قرن نوزده و بیستمی در ذهن خواننده نقش بسته است. زنان رمان آلنده «باکرههایی با عفت ، همسرانی وفادار و مادرانی فداکار» نیستند، بلکه سنت شکناند، آنها زنانیاند که به موقع نیاز طغیان میکنند و درب اتاق خود را به روی شوهرشان میبندند (پائولینا)، به موقع نیاز عفت را نادیده گرفته و به دنبال عشقشان تا آن سر دنیا به تنهایی و در لباس مردانه مسافرت میکنند و وقتی عشقشان را نیافتند خود را به پزشکی چینی میسپارند، بدون اینکه ازدواجی رسمی بینشان صورت گیرد (الیزا سامرز)، به موقع نیاز با ظاهر یک زن عفیف در خفا رمانهای جنسی ممنوعه مینویسند و از این راه گذران عمر میکنند (رز سامرز) و در جایی دیگر زنان دیگری همین رمانها را که برای زنان کتابهای ممنوعهاند ولی خواندنشان برای مردان بلااشکال است، در خفا میخوانند و از خلال آنها طریقۀ همسرداری میآموزند (نی ویا) و همین زنان به موقع نیاز عفت را زیر پا گذاشته و به طور پنهانی به بستر برادرشوهر خود پناه میبرند. (سوزانا) برخی از آنها زنانی جسوریاند که برای احقاق حقوق ضایع شدۀ زنان سرزمینشان با جامعه میجنگند، (نی ویا) و برخی از آنها با شمّ اقتصادی بالا، یک امپراطوری تجاری را مدیریت میکنند، و تلقی سنتی از زن بعنوان موجودی ضعیف و وابسته به مرد را از بین میبرند. (پائولینا)
در “پائولا” آلنده نامۀ بلندی به دخترش که درحال جدال با مرگ است، مینویسد. این بار آلنده از زبان یک مادر با دخترش به صحبت می نشیند و از خودش، خانوادهاش و ملتش برای او سخن میگوید. آلنده در “از عشق و سایه ها” هم از روح دختر نوجوانی که بیگناه کشته شده، سخن میگوید. در “اوالونا” هم سخنگوی قصه دختری به نام اوا است که این بار از میان طبقۀ ضعیف، نحوۀ زندگی مردمان آمریکای جنوبی را شرح میدهد. آلنده به خاطرهنویسی علاقهای ویژه دارد. ردپای این خاطرهنویسی را در برخی رمانهای او میتوان یافت. برخی از زنهای آثار او یا در حال بازگو کردن بخشی از خاطراتشان هستند یا در زندگیشان کسی را دارند که دفتر خاطراتی داشته است و… . بازتاب این علاقۀ آلنده را میتوان در “حاصل روزهای ما” آخرین رمانی که از آلنده به فارسی برگردانده شده است، دید. حاصل روزهای ما نوعی خود زندگی نامه نوشت و خاطرات نویسنده است.
آنچه خصوصیت مشترک شخصیت زن رمانهای آلنده است ویژگی روایتگری آنهاست. آلنده با محور قرار دادن زنان در آثارش، مسئولیت روایت قصهها را بر دوش آنها گذاشته و بدین وسیله از زبان زنان شیلیایی هر بار از بخشی از تاریخ و فرهنگ آمریکای لاتین و از بخشی از زندگی زنان آن سرزمین پرده برمیدارد. پس بیراه نیست اگر بگوییم آثار آلنده را میتوان آئینهای دانست که به خوبی بخشی از تاریخ زندگی زنان امریکای لاتین را بازمیتاباند.
آلنده از آنجایی که در خانهای پدرسالار رشد کرده بود، نتیجه میگیرد که زندگی زنان شیلیایی در قیاس با زندگی مردان غیرمنصفانه است. وی میپندارد درحالیکه همۀ الزامات و بایدها برای زن بود و زن از هیچ حقی برخوردار نبود، مردان میتوانستند آنطور که دلشان میخواهد زندگی کنند. لذا آلنده شروع کرد به نوشتن قصههایی دربارۀ زنانی قوی که با وجود زندگی در محیطهای پرستم، بر سرنوشت خویش حاکم بودند. بعنوان مثال زنان در رمانهای آلنده بر این باور نیستند که تنها هدف رابطۀ جنسی بچهدار شدن است. آنها به خود این حق را میدهند که در رابطۀ جنسی نه فقط به فرزندآوری بلکه به لذت خود نیز بیندیشند. آنها خواهان این هستند که بیاعتنا به هنجارهای اجتماعی به بازتعریف خود بپردازند. بدین طریق آلنده در رمانهایش نشان میدهد که نیازی نیست زنان به دستورالعملهای اجتماعی پایبند باشند و همواره فداکاری و ایثار کنند، تا اینکه به سعادت و خوشبختی نائل شوند. (DeVrou, 2011, V2-237)
منابع
افتخار الدین، فرهت. (1390) “همهمه ای بین دو سکوت”، ترجمه شیدا سالاروند، داستان همشهری، شماره دهم.
DeVrou. H.J. (2011). Gender and the Heroine: Reflections on Female Roles in Selected Works of Isabel Allende. 2011 International Conference on Social Science and Humanity IPEDR vol.5
Whitson, Kathy J (2004). Encyclopedia of Feminist Literature. Greenwood Press.
WWW.Isabelallende.com