پرستش مددی
عهد کرده بودم
از دیر باز
از کودکی
تا واژگون کنم این صبر کهنه را
و حتی شده یک دم
از این مقر سرد
بسوی نور
پر بر کشم
اگر آزاد می شدم
عهد کرده بودم
کبوتران پیر دلم را
از بندها برهانم
پرهایشان بگشایم
و در آسمان صاف
پروازشان دهم
اگر آزاد می شدم
برای چو من
کسی که در پشت شیشه هاست
و در هوای گرفته
بس شادی آور است
طعم رها شدن
طعم شکفتن آزاد
طعم شکستن دیوار
و ز خوشی بر چهر پولاد خویش
رنگ طلا زدن
اگر آزاد می شدم
عهدکرده بودم
در برابر طوفان سخت
همچو روئین قامت سترگ ابوالهول
بپا خیزم و بر خاک زیستن جاودان بستیزم
با شن ها
شنریزه های کوچک
با بادها
با دردها
بلا ها
به هر کجا که هست
بجویم فتحی شکسته را
اگر آزاد می شدم
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران